بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 2959
تعداد مطالب : 108
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1
تقدیم به خانمی گلم افسانه
تقدیم به خانمی گلم افسانه
عاشقانه ، عارفانه ، صادقانه دوستت دارم.یک کلام ، تا ابد از ته دل دوستت دارم عزیزم.
مرا تنها نگذار ، با من باش و با یکدلی و یکرنگی دوستم داشته باش
خیلی دوستت دارم بیشتر از آنچه که تصور میکنی ،
از تمام دار و ندارم در این دنیا یک دل داشتم آن هم به تو تقدیم کرده ام
این دل شکسته ام برای توست و به عشق بودن تو زنده است.
لحظه به لحظه نام تو را زیر لب زمزمه میکنم ، لحظه طلوع تا غروب خورشید و لحظه غروب تا سحرگاه فردا دلتنگ تو هستم و در انتظار دیداری دوباره با تو.
تو تمام هستی منی ، با سرنوشت می جنگم تا به تو برسم ای هستی من.
به من محبت و عشق برسان که تنها امیدم به این زندگی تنها عشق توست.
همه عشقم ، همه هستی ام ، همه وجودم ، عطر نفسهایم همه و همه برای توست.
سرت را بر روی شانه هایم بگذار و برایم درد دلهایت را در گوشم زمزمه کن.
شانه هایت را برای همیشه و تا ابد میخواهم ، بگذار من نیز سرم را بر روی آن
بگذارم و برایت از این قلب عاشقم بگویم.
دلم همیشه در جستجوی تو بوده است و همیشه آرزو داشتم عاشق قلب مهربان تو باشم و در قلب مهربان و عاشقی مثل تو اسیر شوم.
اینک که تو را یافتم دیگر هیچ آرزویی از خدای خویش ندارم زیرا تو همان
آرزوی منی ای نازنینم.
باور داشته باش که بدون تو این زندگی برای من به معنای زنده بودن نیست
شاید زمانی که بعد از تو از این دنیا بروم ، باور کنی که زندگی بدون تو را
نمیخواهم و حتی یک لحظه هم طاقت بدون تو نفس کشیدن را ندارم.
با تو نفس کشیدن برای من شیرین است ، با تو زندگی کردن برایم به معنای خوشبختی است ، با تو بودن برایم همان لحظه رویایی است.
پس با من باش ، با من زندگی کن ، و با من بمان تا من نیز با تو عاشقانه
بمانم و لحظه به لحظه ، عاشقانه تر از همیشه از ته دلم بگویم : خیلی دوستت دارم کوچولو من افسانه
بهم گفت که دوسم داره ، بهم گفت منو می خواد
بهم گفت اکه پاش باشه ته حادثه میاد
بهم گفت که نفسهاشم اگه باشم میمونه
بهم گفت شور بودن رو توی نگام میخونه
دروغ گفت ، دروغ گفت ،دروغ گفت ، دروغ گفت
میگفتش من هواشم تموم قصه هاشم
میگفتش ابروشم همیشه روبه روشم
می گفت از خاکی دوره میگفت سنگ صبوره
می گفت تنها نمیشم می گفت میمونه پیشم
دروغ گفت ، دروغ گفت ،دروغ گفت ، دروغ گفت
بهم میگفت که زندگیشمو با من عجینه
می گفت چشمای من واسش یه دنیاست سرزمینه
می گفت طاقت میاره بچگی هامو بدی هام
می گفت از من میرونه خونه دلهام خستگی هام
بهم می گفت که مثل هیچکس نیست
می گفت توی نگاهش خاروخس نیست
می گفت طاقت نمیاره نباشم
میگفت از فکر شم میمیره که فکر کنه از دنیاش جداشم
اینارو اون بهم گفت
دروغ گفت ، دروغ گفت ،دروغ گفت ، دروغ گفت
چشمای آسمونیتو توی آسمون دیدم
مهربونیتو توی لبخند نازت فهمیدم
لحن شیرین سلام تو یه حس ساده بود
لحظه هام برای عاشق شدنم آماده بود
نفرت از رسیدن به مقصد و ندیدنت
حس از خاطره پاک نکردن خندیدنت
همه و همش خلاصه شد برای یک سفر
توی پرواز که می گفتش من و با خودت ببر
حس نزدیک شدن به دست بی رحم زمین
باور آخر پرواز و نگاه آخرین
مثه دل کندن از یه اسمون عشق عجیب
چه جوری میشه پیاده شد از این حس غریب
حس نزدیک شدن به دست بی رحم زمین
باور آخر پرواز و نگاه آخرین
مثه دل کندن از یه اسمون عشق عجیب
چه جوری میشه پیاده شد از این حس غریب
بهونه کردنا چه بی خبر
از حکایت یه عشق با تو دل تو یک سفر
این عدد رمز یه حس بود به زبون آسمون
کاش می شد تموم نشه این مقصد کوتاهمون
دارم از دستای عشقت یه جواریی رها میشم
اگه شاه بازیه عشقه تو دیگه مات و من کیشم
دارم میرم که از نو شم گلم نگو گه بی رحمی
می خوام حرف بزنم رو راست تو این حرفارو می فهمی
واسه این که خیلی چیزا بمونه باید نباشه
گاهی ماهی واسه موندن باید از اب جدا شه
گاهی هم باید بمیری تا که یه زندگی نو شه
بهتره گلی نباشه تا باغ گلا درو شه
دارم از دستای عشقت یه جواریی رها میشم
اگه شاه بازیه عشقه تو دیگه مات و من کیشم
دارم میرم که از نو شم گلم نگو که بی رحمی
می خوام حرف بزنم رو راست تو این حرفارو می فهمی
میدونم سخت جون میدم باور کن اینو فهمیدم
ولی خسته شدم بس که دلم رنجید و خندیدم
تو خوب و من بده عالم از این حس تو خوشحالم
تو این حال و هوای عشق به جون توبده حالم
واسه این که خیلی چیزا بمونه باید نباشه
گاهی ماهی واسه موندن باید از اب جدا شه
گاهی هم باید بمیری تا که یه زندگی نوشه
بهتره گلی نباشه تا باغ گلا درو شه
تو خوب و من بده عالم از این حس تو خوشحالم
چراغارو خاموش کن هوا هوای درده
دوست ندارم ببینی چشمی که گریه کرده
چراغارو خاموش کن سرگرم گریه باشم
می خوام بروم نیارم باید ازت جداشم
فکر نبودن تو دنیامو می سوزونه
چراغارو خاموش کن چشم و چراغ خونه
یه خورده ارومم کن نشون نده که سردی
حالا وقته دروغه بگو که بر میگردی،بگو که بر میگردی
بگو که برمیگردی،بگو... بگو...
از شرم اشکای من رفتی چرا یه گوشه
ازم خجالت نکش چراغا که خاموشه
اگه دلت هنوزم باهام یکم رفیقه
یه خورده دیرتر برو فقط یه چند دقیقه
فکر نبودن تو دنیامو می سوزونه
چراغارو خاموش کن چشم و چراغ خونه
یه خورده ارومم کن نشون نده که سردی
حالا وقته دروغه بگو که بر میگردی،بگو که بر میگردی
بگو که برمیگردی،بگو که برمیگردی
لحظه خدافظی به سینه ام فشردمت
اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت
دل من راضی نبود به این جدایی نازنین
عزیزم من و ببخش اگه یه وقت آزردمت
گفتی به من غصه نخور می رم و برمی گردم
همسفر پرستوها می شم و بر می گردم
گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی
گفتی تا چشم هم بزنی میرم و بر می گردم
عزیز رفته سفر کی برمی گردی
چشمونم مونده به در کی برمی گردی
رفتی و رفت از چشام نور دو دیده
ای زحالم بی خبر کی برمی گردی
عشق من وتو، توی قلبم می مونه
لمس دست تو توی قلبم می مونه
تو هستی با من توی رویای شبونه
ذكر تو هستم با این دستای سردم
زندگی با تو تو بهتره، می خوام عاشقت بمونم، نگو حرف رفتنو ،بی تو من نمی تونم ،
زندگی با تو تو بهتره می خوام عاشقت بمونم، نگو حرفه رفتنو، بی تو من نمی تونم
عشق من و تو، توی قلبم می مونه، عطر دست تو توی یادم می مونه،
روزهای با تو هرگز یادم نمیره، هرگز یادم نمیره
وقتی تو هستی قلبم باروم می گیره قلبم آروم می گیره
زندگی با تو تو بهتره می خوام عاشقت بمونم، نگو حرف رفتنو، بی تو من، نمی تونم
زندگی با تو تو بهتره می خوام عاشقت بمونم نگو حرف رفتنو، بی تو من نمی تونم
زندگی با تو تو بهتره
می خوام عاشقت بمونم، نگو حرف رفتنو، بی تو من نمی تونم زندگی با تو بهتره، بذار تو دنیات بمونم
نگو حرفه رفتنو بی تو من نمی تونم
ای عشق من ، تو بهترینی می خوام عاشقت بمونم زندگی با تو بهتره می خوام عاشقت بمونم نگو حرف رفتن رو بی تو من نمی تونم
مي بوسمت ميگي خداحافظ
اين قصه از اينجا شروع مي شه
من بغض كردم تو چشات خيسه
دسته دوتامون داره رو مي شه
تو سمت روياي خودت مي ري
مي ري و من چشام و مي بندم
ما خواستيم از هم جدا باشيم
پس من چرا با گريه مي خندم
مي بينمت ميري ولي ميري نمي بيني
مي بوسمت از من ولي دستات و مي گیري
مي بينمت مي ري ولي مي ري نمي بيني
مي بوسمت از من ولي دستات و مي گیري
چقد تنهايي بده بگو حال تو ام اينه
اگه اين عشق كشته شه پاي تو ام گيره
قول داده بودم به مرور زمان خوب شم
يكم انصاف داشته باش نذار خورد شم
ببين شايد الان بگي تقصيره ما نيست
اين داستانه عشقه تو تقويم تاريخ
ولي مگه مي شه اين همه خاطره رو گور كرد
و بعد نشست فقط فاتحه اش رو خوند
نه نميتونم توي كتم نميره
مگه مي شه عشق يك شبه عقب بشينه
بدون خاليه جات تا كه تو پرش كني
واسه آدمي كه يك عمر تو بتش بودي
من كه هر كاري كردم كه نري يه وقت نه
نميدونم چرا يهو زدي به هم من
عاشقتم اينو انكار نكن
مثه فيلمي كه هيچ وقت اكران نشد
تو فكر مي كردي بدون من
دلشوره از دنياي ما ميره
اينجا يكي همدرد من مي شه
اونجا يكي دستات و مي گيره
گفتي كه مي توني بري اما
بغض تو دستات و برام رو كرد
ما هر دو از رفتن پشيمونيم
جون دوتامون زودتر برگرد
جون دوتامون...
مي بينمت ميري ولي ميري نمي بيني
مي بوسمت از من ولي دستاتو ميگري
مي بينمت ميري ولي ميري نمي بيني
مي بوسمت از من ولي دستاتو ميگري
شبا كه تنها مي مونم و مي شینم واسه چشمات مي خونم و مي دونم بي خيالي
وقتي مي مونم تو اين قفس جاي من هميشه پشت پنجرست تو يه خواب محالي
به تو مي دونم نمي رسم مي دونم تو نباشي چه بي كسم تو رو از من مي گيرن
خدا كنه آخرش يه روز برسن همه ي عاشقا به هم اونايي كه اسيرن
خيال نكن از تو گذشتم هنوز اگه خسته ي خستم بدون تو خيال تو هستم
تويي تو قلب شكستم يه روز تو بايد مال من بشي
عذاب نديدن چشمات هنوز يادمه همه حرفات يادم نمي ره هنوز اشكات
بدون هميشه مي مونم به پات يه روز تو بايد مال من بشي
دلم مي گيره بدون تو بدون چشم هاي مهربون تو نمي دوني عزيزم
اسيرتم مهربون من چه جوري مي شه باشي بدون من نمي توني عزيزم
يه روز بايد مال من بشي فقط ازت دارم من يه خواهشي توي قلبت بمونم
تموم دنياي من تويي آخه اشك تو چشم هاي من تويي مي دوني مهربونم
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم …اما واقعا”دوست دارم
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی… پس چطور دوستم داری؟
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
من جدا”دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
باشه.. باشه!!! میگم… چون تو خوشگلی،
صدات گرم و خواستنیه،
همیشه بهم اهمیت میدی،
دوست داشتنی هستی،
با ملاحظه هستی،
بخاطر لبخندت،
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون:
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی،
پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دلیل میخواد؟
نه!معلومه که نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم
عشق واقعی هیچوقت نمی میره
این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره
“عشق خام و ناقص میگه:”من دوست دارم چون بهت نیاز دارم
“ولی عشق کامل و پخته میگه:”بهت نیاز دارم چون دوست دارم
“سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب
حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه.
چشمانش…
چشمانش پر از اشک بود به من نگاه کردو گفت مرا دوست داری؟
به چشمانش خیره شدم، قطره های اشک را از چشمانش زدودم و خداحافظی کردم،
روزی دیگر که او را دیدم، آنقدر خوشحال شد که خود را در آغوش من انداخت و سرش را روی
سینه ام گذاشت و گفت اگر مرا دوست داری امروز بگو….!
ماه ها گذشت و در بستر بیماری افتاده بود، به دیدارش رفتم و کنارش نشستم و او را
نگاه کردم و گفت بگو دوستم داری…!
می ترسم دیگر هیچگاه این کلمه را از دهانت نشنوم، ولی هیچ حرفی نزدم به غیر از
خداحافظی…!!
وقتی بار دیگر به سراغش رفتم روی صورتش پارچه سفیدی بود، وحشت زده و حیران
پارچه را کنار زدم، تازه فهمیدم چقدر دوستش داشتم…
امروز روز مرگ من است، مرگ احساسم، مرگ عاطفه هایم
امروز او می رود ومرا با یک دنیا غم بر جا می گذارد
او می رودبی آنکه بداند به حد پرستش
دوستش دارم…
رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟
فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟
مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟
مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟
تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی
چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی
مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟
مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟
مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری
پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ، عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود!
باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای
دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ، نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم
رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد
رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی!
کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ، کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ، کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری و بعد میرفتی ! چرا بی خبر رفتی؟
تو خودت خوب میدانی عشقهای این زمانه پوچ است
تو خودت خوب میدانی احساسات قلبها دروغین است
مرا خوب نگاه کن ، غرق شو در چشمانم، میبینی که اینک در کنار توام
میبینی که من نیز مثل تو خیره به چشمان توام
اگر حرفهای مرا میشنوی ، اگر درک میکنی چه میگویم تا آخرش می مانی
تا آخر حرفهای مرا میخوانی
بگذار همیشه همینگونه باشیم، خیانت و بی وفایی را به قصه عشقمان اضافه نکن
نگذار این قصه تلخ تمام شود ، نگذار قصه گو چشمهایش پر از اشک شود
بگذار با شبهای پر ستاره مهربان باشیم ، با خواب شبانه آرام باشیم ، با طلوع فردا شاد باشیم
بگذار همیشه احساس کنم یک عاشق واقعی ام و احساس کنم یکی هست که از ته دل مرا میخواهد
بگذار برای یک بار هم که شده باور کنم که از روی هوس با من نیستی ، در قفس زندگی تنها نیستیم
برای یک بار هم که شده به همه بگویم که عاشق هم هستیم نه از ترس اینکه همه از تو دور شوند بگویی که تنها هستی!
نگو به پای من نشستی ، همیشه بگو به عشقمان وفادار هستی ، این همان عهدیست که در روز اول با هم بستیم، اگر یادت نرود، اگر فراموش نکنی ، اگر آتش این عشق را با آب سرد بی وفایی خاموش نکنی
همیشه بمان ، همیشه این شعری را که اینک نوشته ام زیر لب بخوان…
رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟
فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟
مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟
مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟
تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی
چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی
مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟
مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟
مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری
پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ، عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود!
باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای
دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ، نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم
رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد
رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی!
کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ، کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ، کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری و بعد میرفتی ! چرا بی خبر رفتی؟
عاشق شدم کاش ندونه دست دلم رو نخونه
اگه بدونه میدونم
دیگه با من نمی مونه
اونکه پیشش دل من گیره
اگه بدونه میذاره میره
اگه بدونه دیوونم کرده
میره و دیگه بر نمیگرده
عاشق شدم کاش ندونه
دست دلم رو نخونه
اگه بدونه میدونم
دیگه با من نمی مونه
عاشق شدم دلواپسم
گرفته راه نفسم
دلهره دارم که بهش میرسم یا نمیرسم
چشمای اون سر به سرم میذاره
دست از سر من بر نمیداره
داره بلا سرم میاره
اما خودش خبر نداره
دستام اگر که رو بشه
دلم بی آبرو بشه
راز مگو بگو بشه
عاشق شدم کاش ندونه
دست دلم رو نخونه
اگه بدونه میدونم دیگه با من نمی مونه
عاشق شدم دلواپسم
گرفته راه نفسم
دلهره دارم که بهش میرسم یا نمیرسم